امروز پنجشنبه 01 آذر 1403 http://shadi.cloob24.com
0

1- فرزند اول: به طور کلی مورد توجه زیادی قرار می‌گیرند و در مدتی که او تک‌فرزند است، معمولاً به خاطر اینکه کانون توجه می‌باشد تا اندازه‌ای نازپرورده است. او گرایش دارد به اینکه قابل اعتماد و سخت کوش باشد و در جهت موفقیت تلاش می‌کند. اما وقتی که برادر یا خواهر جدید وارد صحنه می‌شود، او متوجه می‌شود که از جایگاه مطلوب خود برکنار شده است. او دیگر منحصر به فرد یا استثنایی نیست و امکان دارد به راحتی باور کند که این تازه وارد (یا مزاحم) محبتی را که به آن عادت کرده بود می‌رباید. آدلر در این زمینه از "احساس خلع شدگی" سحن می گوید.

2 -فرزند دوم: در جایگاه متفاوتی قرار دارد. از لحظه‌ای که او به دنیا می‌آید، توجه را با فرزند دیگر تقسیم می‌کند. فرزند دوم معمولاً طوری رفتار می‌کند که انگار در مسابقه شرکت دارد و عموماً در تمام اوقات با سرعت کامل پیش می‌رود. به نظر می‌رسد که گویی فرزند دوم تحت آموزش سبقت گرفتن از برادر یا خواهر بزرگتر قرار دارد. این تلاش رقابت‌جویانه بین دو فرزند اول، بر روند زندگی بعدی آنها تأثیر می‌گذارد. فرزند دوم مهارتی را برای پیدا کردن نقاط ضعف در فرزند اول پرورش می‌دهد و سعی می‌کند با کسب کردن موفقیت‌هایی که فرزند اول به آنها دست نیافته است، تحسین والدین و آموزگاران را برانگیزد. اگر یکی از آنها در زمینه خاصی با استعداد باشد، دگیری با پرورش دادن توانایی‌های دیگر برای جلب توجه تلاش می‌کند. فرزند دوم معمولاً متضاد فرزند است. همچنین خلاق و جستجو گر است.
3- فرزند میانی: اغلب احساس می‌کند کنار گذاشته شده است. این فرزند ممکن است نسبت به غیر عادلانه بودن زندگی متقاعد شده باشد و احساس کند فریب خورده است. این فرزند ممکن است نگرش «من بدبخت» را اختیار کند و کودک مشکل‌سازی شود. با این حال، فرزند میانی مخصوصاً در خانواده‌هایی که تعارض دارند، ممکن است بانی صلح شود، کسی که اوضاع را سر و سامان می‌دهد. اگر چهار فرزند در خانواده باشند، فرزند دوم اغلب مانند فرزند میانی احساس می‌کند و فرزند سوم آسان‌گیرتر و اجتماعی‌تر خواهد بود و ممکن است با فرزند اول متحد شود.
4- فرزند آخر: همیشه کوچولوی خانواده و از همه نازپرورده‌تر است. او نقش خاصی برای ایفا کردن دارد زیرا سایر فرزندان از او جلوتر هستند. فرزندان آخر مسیر خود را می‌روند. آنها معمولاً به شیوه‌هایی رشد می‌کنند که هیچ کس دیگر در خانواده به آن فکر نکرده است.
5- تک فرزند: مشکلات خاص خودش را دارد. با اینکه او چند خصیصه مشترک با فرزند اول دارد (یعنی انگیزه پیشرفت زیاد)، امکان دارد یاد نگیرد با کودکان دیگر همکاری کند. او یاد می‌گیرد با بزرگسالان خوب کنار بیاید، همان‌گونه که آنها دنیای خانوادگی اولیه را تشکیل دادند. تک فرزندان غالباً توسط والدین لوس می‌شوند و شاید به یکی یا هر دوی آنها وابسته شود. امکان دارد تک فرزندان بخواهند همیشه کانون توجه باشند و اگر جایگاه آنها به خطر بیفتد آن را غیرمنصفانه می‌دانند.
ترتیب تولد و برداشت فرد از جایگاهش در خانواده با نحوه‌ای که بزرگسالان با دیگران تعامل می‌کنند ارتباط زیادی دارند. افراد در کودکی سبک خاصی را برای برقرار کردن ارتباط با دیگران فرامی‌گیرند و تصویر مشخصی را از خودشان تشکیل می‌دهند که آن را به تعامل‌های بزرگسالی خود منتقل می‌کنند. در درمان آدلری، کار کردن روی پویش‌های خانواده، مخصوصاً روابط بین خواهر- بردارها نقش مهمی را برعهده دارد. گرچه اجتناب از کلیشه‌سازی افراد اهمیت دارد ولی به ما کمک می‌کند تا بدانیم چگونه گرایش‌های شخصیت که در کودکی در اثر رقابت خواهر- برادرها شروع شده‌اند، در سرتاسر زندگی بر افراد تأثیر می‌گذارند.
پس محیط اولیه، شرایط خانوادگی، و چگونگی نوع احساس حقارت، احساسات اجتماعی، و میل به قدرت‌طلبی در تعیین سمت و سوی شیوه زندگی مؤثرند. بدین معنی که شیوه زندگی هر فرد، براساس هدف‌هایش، به طریقی تعیین می‌شود که شخص را در قبال احساس ناامنی ناشی از احساس بی کفایتیش محافظت کند. شیوه زندگی می‌تواند مولد استعدادها و رفتارهای موثر و مفید باشد و یا آنکه به جبران‌های افراطی و ناسالم منتهی شود. به عنوان مثال، شیوه زندگی یک کودک ناخواسته و مطرود با خصوصیاتی چون بدبینی، کینه‌توزی، و روی گرداندن و گریز از اجتماع همراه خواهد بود.
شیوه زندگی آدلر را ارضاء نکرد، زیرا به نظر مفهومی ساده و مکانیکی بود و سرانجام در راه جستجوی اصلی پویاتر به مفهوم «من خلاقه» دست یافت.

ارسال دیدگاه