امروز جمعه 02 آذر 1403 http://shadi.cloob24.com
0

حیطه های سه گانه تعیین اهداف رفتاری:

هدف های ویژه رفتاری می بایست در سه حیطه   تعیین شود: حیطه دانش (داشتن مهارت های ذهنی)– حیطه عاطفی (احساسات و نگر شها) – حیطه  روانی حرکتی

حیطه دانش (داشتن مهارت های ذهنی):

شامل آن دسته از اهداف آموزشی است که مستلزم حفظ کردن، یاد آوری، بازشناسی آموخته ها می باشد 0آموزش های حیطه شناختی می تواند به پیدایش توانایی ها و مهارتهای ذهنی منتهی شود.

این حیطه شامل 6 مرحله می باشد:

1- دانش (آگاهی، معلومات، حفظیات): رفتارهای که با به خاطر سپردن و یادآوری مطالب آموزشی همراه هستند 0مثل: داشتن انواع اطلاعات تئوریک

2- فهمیدن: باعث معنی دارشدن و رضایت بخش  شدن یادگیری می شود 0 در این مرحله فراگیر از دانش خود، استفاده کاری یا عملی می برد 0مثلا می تواند اطلاعات زیج حیاتی را تفسیر کند.

افعالی که در این مرحله می تواند بکار برود شامل: مثال زدن – حل کردن – توجه کردن – توضیح دادن – تشریح کردن

3- کاربرد: در سطحی پیچیده تر است. فراگیر در شرایط خاصی مطالب قبلی را که دانسته و فهمیده بکار می گیرد و بدون کمک دیگران آن را عملی می سازد 0 مثلا میداند در شرایط اپیدمی یک بیماری چه باید بکند؟

نمونه افعالی که در این مرحله می تواند به کار برد شامل: محاسبه کردن – نمایش دادن – پیش بینی کردن – تولید کردن

4- تجزیه و تحلیل: مطالب آموزشی را به اجزائ آن تقسیم نموده و به تحلیل روابط بین اجزا می پردازد 0

به طور مثال فراگیر بر مبنای آموخته های خود می تواند، آسیب پذیرترین گروه جامعه را تعیین کند 0

افعال استفاده شده در این مرحله عبارت است از: اثبات کردن – با نمودار نشان دادن

5- ترکیب: (خلاقیت): توانایی اتصال اجزا و ایجاد یک ساخت جدید

مثلا: توانایی صحبت کردن در مورد مطلب آموخته شده در قبل برای یک  گروه  - نوشتن مقاله پژوهشی

افعالی که استفاده می شود عبارت است از: سخنرانی کردن – داستانسرایی کردن

6- قضاوت یا ارزشیابی:  بالاترین حد یادگیری در حیطه شناختی – به معنی توان قضاوت در مورد پدیده ها –

شخص به اتکا مراحل قبل یادگیری خود به نقد وبررسی یک پدیده می نشیند – اظهار نظر می کند و نظرات دیگران را رد یا تایید می کند 0

مراحل 6 گانه فوق را  می توان در سه عبارت خلاصه نمود: به خاطر آوردن – فهمیدن – حل مشکل

حیطه عاطفی: (ارتباطی – نگرشی):

نگرش عبارت است ار رفتاری که بیان کننده احساس یا اعتقاد باشد – احساس و اعتقاد دونفر که دانش یکسانی دارند، نسبت آگاهی هایشان می تواند یکسان نباشد 0 

حیطه عاطفی از علاقه و احساس که در اثر آموختن ایجاد می شود حکایت می کنند رابطه دانش، عاطفه مثل رابط علم و ایمان است 0

حیطه عاطفی 5 سطح  دارد:

1- توجه: (علاقمندی – آمادگی برای یادگیری) – در این مرحله  فراگیر توجه می کند  –  سوال می پرسد 0

2- واکنش (پاسخ دادن): علاوه بر توجه، در بحث شرکت می کند – فعالانه پاسخ می دهد – داوطلب انجام کاری می شود

3- ارزش گذاری: فراگیر برای یادگیری و پیشرفت ارزش قائل می شود 0 فراتر از جزوه را مطالعه می کند، پیشنهاد جدید در زمینه تدریس می دهد

4- تدوین: (سازمانبندی): ارزش های مختلف را که به آن اعتقاد دارد در هم ادغام می کند و بین آنها رده بندی می کند 0برای ارزشهای مختلف آموخته شده سلسله مراتب قائل می شود.

5- درونی شدن ارزشها: عالی ترین سطح یادگیری است ارزشها برای مدت طولانی در وی تثبیت می شود و این ارزشها موجب هدایت رفتار می شود 0

در عالی ترین سطح فرد احساس می کند متعهد است راهی را که خود انتخاب کرده به دیگران منتقل کند.

حیطه روانی – حرکتی  (مهارتهای عملی):

اهداف یادگیری عبارت است از ایجاد و تکمیل یک مهارت عملی خاص (مهارت در فکرو در حرکت)

فراگیر باید کار خاصی رابا سرعت خاصی در زمان خاصی با ویژگیهای مشخص  انجام دهد.

این حیطه دارای 5 سطح است:

1-  آمادگی و تقلید: مشاهده عمل و تقلید آن

2- اجرای مستقل: انجام عمل بدون کمک گرفتن از دیگران

3- سرعت و دقت عمل: انجام صحیح عمل با دقت و ظرافت کار و سرعت مناسب

4- هماهنگی حرکات: آمیختن بیش از یک مهارت و انجام هماهنگ حرکات

5- عادی شدن فعالیت: انجام عمل به صورت خودکار

مثال یادگیری رانندگی توسط فرا گیر می تواند گویا باشد. فرد در ابتدا به نحوه رانندگی نگاه کرده، تقلید می کند، سپس بدون دخالت دیگران ماشین را به راه می اندازد، سپس مهارت پیدا کرده و این کار را سریع انجام می دهد، د رمرحله بعد می تواند همزمان با رانندگی کار دیگری نظری صحبت کردن را انجام دهد و د رمرحله نهائی تمام کار هائی که برای رانندگی لازم است به طور خود کار و غیر ارادی انجام می دهد.

0

حواس پرتی‌های درونی و مشغله ذهنی: گاهی دانش‌آموز علیرغم حضور در کلاس دچار مشغله‌های ذهنی می‌شود و ذهن او درگیر موضوعاتی خارج از کلاس و مبحث درسی است، عواملی مثل اضطراب و نگرانی، گرسنگی و تشنگی، ترس، خشم یا شادی، بیماری، فشار روانی، مشکلات خانوادگی، بی علاقگی به موضوع درسی و ناراحتی‌های روحی از جمله این عوامل هستند.

حواس پرتی‌های بیرونی: این عامل شامل مواردی است که در محیط پیرامون دانش‌آموز قرار دارد و می‌تواند یکی از این موارد باشد: سردی و گرمی هوای کلاس، نور کم یا زیاد، آلودگی‌های صوتی، وجود تصاویر یا موضوعات سرگرم کننده در دکوراسیون کلاس و صحبت با همکلاسی‌ها.

0

چه حد به ارزش خودش پی برده که به عنوان یک انسان منحصر به فرد و خاص تا چه حد خودش را دوست داره و تا چه میزان ارزش‌مندی خودش را درک کرده.

پس اگر می‌خوایم فرزندانی داشته باشیم که شغل و حضور موفق در جامعه داشته باشند باید عزت نفس را درآن‌ها پرورش دهیم.
چرا عزت نفس مهمه؟ اگر انسان از درون احساس ارزش‌مندی کنه؛ اگر از درون متوجه بشه که جایگاه‌ش کجاست هیچ‌وقت خودش را لایق تحقیر؛ حق خوری؛ اعتیاد و غیره نمیدونه و با داشتن عزت نفس میدونه از خودش دفاع کنه؛ در صلح زندگی کنه و جایگاه‌ش را حفظ کنه.
عوامل موثر در بالا بردن عزت نفس:
1. انتخاب: گاهی اوقات در انتخاب دچار چالش می‌شیم؛ فرزندان‌مان می‌خوان چیزی رو انتخاب کنن اما چون نمی‌تونیم ارتباط برقرار کنیم دچار اختلاف می‌شویم. از سن 2 سالگی کودک شروع به شناخت خودش می‌کند و اگر از همان زمان انتخاب‌های کوچک مثل خرید خوراکی؛ لباس و غیره بهشون بدیم تا از بین چند گزینه، گزینه‌ی درست را انتخاب کنند بهشون قدرت انتخاب می‌دیم.
2. نظر خواهی از کودکان: ما نباید فکر کنیم که کودکان سرشون نمیشه یا نمی‌تونن نظر خوبی بدن؛ در عوض در زمینه‌هایی که می‌تونن نظر بدن مثل نظر خواهی در تعطیلات آخر هفته؛ برنامه‌ریزی یک سفر و غیره نظر اون‌ها رو هم بپرسیم و اگر نمی‌تونیم نظر اون‌ها را عملی کنیم، نظری شبیه آن‌ها یا باید وانمود کنین که مثلاً از نظر تو این برداشت رو کردیم و با این کار احساس ارزش‌مندی به کودک میدیم و عزت نفس‌ش تقویت میشه.
3. دادن مسئولیت: گاهی اوقات والدین مسئولیت نمیدن چراکه خطری تهدیدشان می‌کنه یا کثیف کاری می‌کنند و غیره و کاری بهشون نمیدن. این کار کاملا اشتباهه و خیانت به کودکان است. در عوض غذا؛ کارهای شخصی و همه رو انجام میدن تا در راحتی کامل باشن وقتی نوجوان شدن می‌خوان عزت نفس بالایی داشته باشن و میگن که ما همه چیز رو که براتون آماده کردیم که این انتظار کاملا غیر منطقی هست.
والدین محترم ما باید فرزندان‌مان رو طوری تربیت کنیم که وقتی می‌خواد داخل جامعه بشه مهارت داشته باشه تا بتونه فرد موفقی بشه و نباید حمایت‌های بیش از اندازه طولانی مدت داشته باشن تا نه مهارتی یاد بگیرن نه توانایی و نه استعدادهاشون را کشف کنند. اگر کودک در زمان کودکی این‌ها را انجام نده، در نوجوانی و جوانی نمی‌تونه عزت نفس داشته باشه و نمی‌دونه جایگاه خودش را به عنوان یه انسان لایق بدونه چون شکل نگرفته و ما دنبال علت می‌گردیم که جامعه خرابه؛ دوستان ناباب داشته و غیره درصورتی که علت از خود ما شروع میشه که ما فرزندان‌مان را درست بار نیاوردیم.
مثلاً اگر دخترمون در کودکی مثلاً 5 یا 6 سالگی آشپزی کنه خود پنداره در کودک اونو یه انسان توانمند می‌کنه.
4. مقایسه کردن: گاهی اوقات نیت خیر هم داریم اما ناخواسته در صحبت با فرزندان‌مان بقیه را مثال می‌زنیم و تفاوتی که فرزندان‌مان یا فرزندان دیگر خانواده یا هم سن و سال‌های خودش در مدرسه پدر فامیل اسم‌شون آورده میشه و با هم مقایسه نیست درصورتی که این موضوع برای همه واضح و روشنه که هر انسانی به عنوان یک انسان منحصر به فرد صاحب استعداد؛ سلیقه؛ توانایی؛ نقاط مثبت و منفی خاصی به خودش هست و حتی با خواهر و برادر دوقلوی خودش هم قابل مقایسه نیست. چراکه هر انسانی خصوصیت خاص خودش را داره و این مقایسه کردن جز کار غیر منطقی و منسوخ شده جز دیگری نیست و فقط می‌تونن تاثیر و باور منفی روی خود پنداره بچه‌ها داشته باشه.
چه خوبه که ما بدانیم به عنوان پدر و مادر اگر تلاش می‌کنیم برای فرزندان‌مان برای گاهی اوقات که توان‌مند نیستیم که چالش را از بین ببریم بهتره از افرادی که درایت زمینه شایسته و توان‌مند هستند کمک بگیریم تا بتونیم با تلاش‌های صحیح و درست فرزندپروری، آینده خوبی را برای فرزندان‌مان رقم بزنیم.
بقیه عوامل بالا بردن عزت نفس در قسمت بعدی توضیح داده میشه.

0

هر کدام از ما کمابیش با بلبل زبانی کودکان، به ویژه در خواندن شعر آشنا بوده و لذت هم برده ایم.

اما فقط تا این حد آشنایی بزرگترها با شعر کافی به نظر نمی رسد.

بهتر است ابتدا به طرح پرسش های اساسی در این زمینه بپردازیم:

آیا در خواندن شعر برای کودکان هدف این است که آنها را شاعر بار بیاوریم؟

یا قرارست روح آنها را تلطیف کنیم؟

یا آنها را خلاق بار آوریم؟

دکتر برنادت دافی در کتاب پرورش تخیل و خلاقیت کودکان چنین اشاره می کند: "کودکان، خلاق و مبتکر به دنیا می آیند. اشخاص بسیاری معتقدند که آنان خلاق تر از بزرگسالان هستند. زیرا مغزشان در مجموعه راه و روشهای معمول مشاهده مسائل، حبس نشده است. یا تحت فشار پیروی یا اجبار منطقی قرار نگرفته اند."

کودکان پیش دبستانی از شنیدن شعر لذت می برند. نه به خاطر اینکه با معنی شعر و یا صناعات ادبی آن آشنا هستند. آنها با آهنگ شعر میخکوب می شوند.

با ریتم موجود در شعر به جنبش و جوشش در می آیند، شاد می شوند و حرکت را تجربه می کنند.

پا را کمی  فراتر بگذاریم و علاوه بر موسیقی مستتر در شعر توجه اشان را به موضوع (یا به اصطلاح قصه) شعر آشنا کنیم. آنگاه لذتشان دو چندان می شود. چرا؟

چون کودکان سرشار از تخیل هستند و تخیل داستان را نیز بسیار دوست دارند.

حالا، عنصر دیگری برای افزایش لذت شعر در کودکان را دخالت دهیم.

به شیوه ظریف انتقال احساسات از یک فرد به فرد دیگر بپردازیم.

در خوانش شعر توسط مربی،اگر به حالتهای عاطفی ویژه درون شعر توجه

کرده تا آنجا که مقدور است از حالتهای چهره و اندام و آهنگ صدا و... بهره بگیریم چه اتفاقی خواهد افتاد؟

گلمن در کتاب هوش هیجانی اش می گوید:

"ما به طور ناخودآگاه، احساساتی را که از فردی دیگر مشاهده کرده ایم، تقلید می کنیم. به این صورت که ناخودآگاهانه از حالت های چهره، اندام، آهنگ صدا  و  دیگر نشانه های  غیر کلامی احساسات  دیگران  الگو می گیریم." 

بماند این که در مبحث مهارتهای زندگی و اجتماعی، داشتن این ویژگیها در افزایش ارتباطات میان فردی  و قدرت بیان و غیره چه اندازه کارآمد و کارگشاست. 

اما می توان امیدوار بود که  با استفاده از پتانسیل های موجود در شعر، بخشی مهم از پرورش هوش عاطفی کودکان  به عهده شعر گذاشته شود.

بر می گردیم به پرورش تخیل و خلاقیت در کودکان و ضرورت توجه به این مهم. 

دکتر برنادت دافی:

"میل به خلاق بودن و رضایت از فرآیند خلاقیت بخشی از تجارب همه ماست.

ممکن است این تجربه یافتن راه حل برای مشکلی باشد یا درست کردن حتی غذایی خاص، نوشتنی که درک ما را گسترش می دهد و یا ساختن موسیقی و..." 

یکی از فعالیتهای اساسی که کودکان با آن می توانند در دنیای سرشار از تخیل قرار گرفته و افکار و احساسات و تاثرات خود را بیان کنند، شعر است.

اما نه به این معنی که قرارست شاعر شوند. (اگر هم شدند چه بهتر)

ولی بی شک شعر، عرصه دیگری است که میل به خلاق بودن را در کودک ارضا خواهد کرد.

شاید استناد دیگری از اندیشمندان تعلیم و تربیت بد نباشد برتایید این نظر، که شعر را برای کودکان جدی تر بگیریم.

"پروفسور تراورتن معتقد است که ما با نیاز به دنیا آمده ایم که افکار و احساسات دیگران را بفهمیم و به سبب همین نیاز نمادهای فرهنگ ما مثل هنرهای تجسمی و نمایشی پا به عرصه وجود گذاشته است. "

مروری  گذرا هم بر  آنچه که در نظام آموزشی ما اتفاق می افتد، بد نیست.

- چه میزان شعر های خوب برای کودکان وجود دارد؟

- کوشش بزرگترها در آموزش شعر به کودکان چگونه است؟

- توجه به این مهم تا چه حد، مد نظر مسئولان، قرار می گیرد؟

- توقعات بزرگترها چیست؟

- آشنایی و علاقه  مجموعه آموزشی – فرهنگی ما، با شعر، خلاقیت، تخیل، هوش هیجانی چه میزان است؟

ارتباط مفاهیم فوق را چگونه می بیند و چگونه به کار می بندد؟ "خدا می داند."

با:یاددآوری این نکته که شعر در  سرزمین ما ایران، دارای پیشینه قدرتمند و مطرحی در جهان است. اما فعلا کوزه گری ست که از کوزه شکسته آب می خورد... 

کودکان فرصتهای ارزشمند زندگی و این سرزمین اند. فرصتهایی که تا باورشان نکنیم، عملا نه برای زندگی بهایی قائل خواهیم بود و نه برای آنچه که داریم.

دکتر گلمن دوران کودکی را چشم اندازی به سوی فرصتها تلقی کرده می گوید:

مغز بشر هنگام تولد به طور کامل شکل نگرفته است. مغز در طول دوران زندگی به شکل گیری خود ادامه می دهد، که بیشترین رشد آن در خلال دوران کودکی انجام می گیرد. تعداد یاخته های عصبی موجود در مغز کودکان، بسیار بیشتر از چیزی است که مغز بالیده ایشان می تواند از آن بهره مند شود.

تاثیر تجربه بر رشد مغز، در ابتدا توسط برندگان جایزه نوبل، تورستن ویسل و دیوید هیوبل که هر دو عصب شناس هستند، نشان داده شد. آنها نشان دادند که در گربه ها و میمون ها چند ماه اول زندگی برای رشد سیناپس هایی که علایم را از چشم به قشر بینایی مغز می فرستد که آن علایم در آنجا تعبیر می شوند، مقطع حساسی است. اگر در خلال این دوره یک چشم حیوان را بسته نگاه دارند، از تعداد سیناپس های که از آن چشم به قشر بینایی مغز می روند، کاسته می شود. در حالی که سیناپس های چشم دیگر که باز است چند برابر می شوند.

0

بسیاری از کارشناسان براین باورند که تقویت روحیه اعتماد در میان کارمندان یکی از مهمترین عوامل ایجاد یکپارچگی، پویایی و تحرک در محیط کار به شمار می آید.

بنابراین می توان چنین نتیجه گرفت، سازمانی که در بین کارکنانش اعتماد وجود دارد معمولا در پیشبرد اهدافش موفق تر است. به همین علت امروزه مدیران سازمان ها اغلب با این چالش روبه رو هستند که چطور می توان در محیط کار اعتماد حاکم نمود؟ در این راستا کارشناسان علم مدیریت پنج روش برای اعتمادسازی در میان کارکنان سازمان ها پیشنهاد می کنند.

1- پایبندی به صداقت: صداقت پایه و اساس اعتمادسازی در هر سازمان است. از همین رو، صداقت باید از رده بالای هر سازمان شروع و تا رده های پایین ادامه یابد. گر چه صداقت بدین معنی است که در هر شرایطی باید حقیقت را بیان نمود و به وعده خود پایبند بود، لیکن این واقعیت را باید در نظر داشت که مطرح نمودن حقایق و پایبندی به قرارها پدیده ایست که در چارچوب منافع مشروع و قانونی هر سازمان تعریف می شود. به همین علت ندادن اطلاعات در برخی شرایط نباید عدم پایبندی به صداقت تلقی گردد. بنابراین با وجود دشوار بودن فراگیر نمودن رفتار صادقانه در یک سازمان نتیجه این فرآیند برای موفقیت هر سازمان حیاتی است.

2- مبادله دیدگاهها و ارزشها در سازمان: مبادله دیدگاههای سازمانی، مدیریت را قادر می سازد تا اهداف سازمان را بهتر تعیین نماید و با اتخاذ تاکتیک های مناسب بتواند امکانات نیل به اهداف را فراهم کند.

3- رعایت عدالت در بین کارکنان: وقتی کلیه کارکنان اعم از کارمندان جدیدالاستخدام، موقت و پاره وقت احساس کنند به عنوان عضوی از گروههای کاری برای سازمان اهمیت دارند در آن حالت روحیه اعتماد در بین آنان به وجود می آید. اعتمادسازی در سازمان با گوشه گیری مدیریت و دوری از کارکنان به دست نمی آید، بلکه ازطریق تماس و ملاقات مدیریت با آنها شکل می گیرد. افزون بر این مدیران باید از نظرات و دیدگاههای کارکنان خود آگاهی یابند و برای پیشنهادات و انتقادهای آنها جهت پیشبرد اهداف سازمان اهمیت و اعتبار قائل شوند. مدیر تاثیرگذار باید نام کارکنان، وضعیت خانوادگی و دشواریهای آنها را بداند و با همه کارکنان رفتاری محترمانه داشته باشد.

4- اولویت اهداف مشترک بر اهداف فردی: وقتی کارکنان یک سازمان احساس کنند از طریق فعالیت گروهی و همکاری با یکدیگر می توانند به دیدگاه مشترک برسند از این طریق در آنها اعتماد پدید می آید.

5- منافع کل سازمان را بر منافع فردی ترجیح دادن: همه ما به نوعی در برخورد با معضلات میدانیم در هر شرایطی تقریبا کدام راهکار درست است. اگر از این شیوه تفکر در سازمان نیز پیروی کنیم و مصالح فردی را در رویاروئی با مسائل عمومی سازمان نادیده بگیریم، بی تردید به عنوان شخصی که منافع کل سازمان را بر مصلحت شخصی ترجیح می دهد، شناخته شده و مورد احترام اطرافیان قرار گرفته و در غایت بستری مناسب برای اعتمادسازی بیشتر در سازمان فراهم می شود. افزون بر شناخت راهکارهای اعتمادسازی در یک سازمان باید به برخی از خصوصیات و رفتارها که سبب بی اعتمادی در کارکنان یک سازمان می شوند نیر توجه نمود. از این میان پنج رفتار غلط که در ایجاد عارضه بی اعتمادی در میان کارکنان مؤثراند عبارتند از:

1- یکسان نبودن ادعا و عمل: هیچ عاملی مانند دمدمی مزاجی و تناقض میان حرف و عمل افراد را سردرگم نمی کند. اگر سردرگمی ناشی از تناقض مستمر باشد بی تردید در این میان اعتماد قربانی می شود.

2- تقدم منافع فردی بر منافع مشترک: دریک محیط کارگروهی اگر فردی فقط به دنبال منافع فردی باشد یقیناً احترام و اعتمادش نزد دیگران از بین می رود.3- جلوگیری از تبادل اطلاعات (حبس اطلاعات): وقتی مجاری ارتباط مسدود باشد، بروز شایعات در رده های بالا و پایین سازمان شروع می شود. از این رو، داده های غلط جای اطلاعات درست را می گیرد و انکار و تکذیب در سازمان رواج می یابد. افزون بر این اطلاعات درست با تأخیر زیاد در اختیار کارکنان قرار می گیرد یا افراد ذینفع هیچ گاه از آن مطلع نمی شوند و به تبع این عملکرد اعتماد در سازمان ازبین می رود.

4- حقایق را وارونه جلوه دادن: عدم صداقت سریعترین راه نابودی کل اعتماد است. افراد ممکن است حقیقتی را یک بار یا حتی دوبار وارونه جلوه دهند، اما تکرار این شیوه، موجب سلب اعتماد کامل کارکنان می شود.

5- جمود فکری: چنانچه مدیران نسبت به عقاید و نظرات دیگران بی اعتنا باشند، فضایی به وجود می آید که مصداق این عبارت است: «من می خواهم همه کارها طبق نظرم انجام شود یا همین که هست». قطعا چنین محیطی موجب قطع ارتباطات و درنهایت بی اعتمادی می شود. چنانچه نگاهی به سازمانهای کاملا موفق در گذشته و حال بیاندازیم خواهیم دید که رهبران آن سازمانها به اصول پنجگانه اعتمادسازی توجه داشته و به آن عمل کرده اند. از همین رو، مدیران بزرگ و شایسته در حیطه فعالیت های فرهنگی، سیاسی و اقتصادی همواره میان رؤسا، همکاران و مرئوسان خود اعتماد به وجود آورده اند و با اعتمادسازی برای خود و هم پیمانان، موفقیت و افتخار کسب کرده اند.

0

1- بریل:

این روش توسط لوئیس بریل که خود نابینا بود ابداع شد و سیستم مخصوص را برای آموزش نابینایان اختراع و معرفی کرد. در این روش یادگیری و خواندن حروف و کلمات از راه لمس از روی کاغذهای مخصوص که توسط دستگاه به صورت برجسته ای نوشته شده است انجام می گیرد.

خواندن از طریق بریل به حافظه مربوط می شود و مشکل تر است و مدت زیادی طول می کشد و به شکل چندین کلمه در یک زمان که توسط افراد عادی انجام می شود امکان ندارد و به علت قطور بودن کاغذها جای بیشتری را اشغال می کند. دستگاه های مختلفی از این روش وجود دارد.

اساس دستگاه بریل عبارت است از یک تا شش کانون چهار گوش که برحسب تعداد کلمه به درجه یک یا درجه دو تقسیم می شود. در نوع درجه یک کلمات شکستگی نداشته و درشت و کامل است. لذا یادگیری به آسانی صورت می گیرد چون نوشته ها لغوی است ولی در نوع درجه دو تعداد زیادی کلمات به شکل های کوچک و ریز به کار رفته است و لذا خواندن و نوشتن به سرعت انجام نمی گیرد.

مشکل وارونه خواندن و نوشتن کلمات و حروف برجسته در روش بریل درست همان مشکلی است که در هجی کردن کلمات در افراد عادی دیده  می شود و مسلما وقت بیشتری می گیرد و خواندن کند تر انجام می شود و احتیاج به حافظه قوی و سالم تمرکز حواس دارد. این سیستم برای کسانی لازم است که قادر به خواندن کلمات درشت نیستند.

2- استفاده از بینایی موجود:

با توجه به مشکلاتی که در نوع بریل وجود دارد حتی الامکان سعی می شود از باقی مانده بینایی حداکثر استفاده به عمل  آید. جلو آوردن کتاب , به کار بردن عدسی از این دسته هستند. به کار بردن عینک و عدسی های قطور باعث اذیت چشم می شود.

لذا دو روش زیر مناسب تر است:

- به کار بردن کتاب های مخصوص با حروف  درشت که توسط چاپخانه های مخصوص این کتاب ها در دسترس افراد قرار می گیرد و مشکل سنگینی و قطور  بودن وحجیم بودن کتاب مشکلی است که در بریل وجود دارد.

 - بزرگ نشان دادن حروف و کلمات توسط عینک , ذره بین , اسکن یا تلویزیون مدار بسته که باعث ایجاد تصویر بزرگ در تلویزیون می شود. تلویزیون مدار بسته از ابزارهای کمکی است که برای نابینایان استفاده می شود. این دستگاه ترکیبی از دوربین ویدئویی است و برای بزرگ کردن آن چه در کتاب ها و روزنامه ها نوشته شده به کار می رود و کار آن برای نوشتن نامه و چک و انجام بعضی از هنرهای دستی است.

3- آموزش گوش دادن:

یکی  از روشهای یادگیری در نابینایان آموزش و  عادت به گوش دادن است و این روش به وسیله نوارهایی که از قبل ضبط شده برای همه نوع مکالمات آماده نیست.

4- آموزش فعالیت و زندگی مستقل:

که نابینا بتواند برای  خود زندگی مستقلی داشته و احتیاج به دیگران نداشته باشد که از اهمیت خاصی برخوردار است.

برای این نوع آموزش دو روش جهت یابی جسمانی و روانی پیشنهاد شده است.

- روش جهت یابی روانی که در آن از وجود نقشه های برجسته مربوط به محیطی که شخص نابینا در آن حرکت می کند استفاده می شود یا از طریق بازنمایی های ذهنی عمل می کند.

الف) یکی از روش های مرسوم آموزش فضای خانه است:

که باید دست کودک را گرفته و تمام فضای خانه را به آن ها گوش زد کرد و پستی و بلندی ها را به آن ها نشان داد تا نحوه تردد در منزل و پله و …. را از طریق تجسم فضایی دریابند.

- روش جهت یابی جسمانی در 4 نوع مختلف صورت می گیرد:

الف) راهنمای انسانی که اجبارا شخص را وابسته می کند.

ب) سگ راهنما و مشکل استفاده از سگ , آموزش سگ و مواظبت و مراقبت که مشکلاتی دارد و این سگ ها غالبا سریع حرکت  می کنند و قوی هیکل هستند و به خصوص برای کودکان قابل استفاده نیستند.

ج) عصای دستی که شخص برای تشخیص موانع و پستی ها و بلندی ها استفاده می کند.

د) استفاده از عصا و وسایل الکترونیکی که برای تشخیص و موانع استفاده می شود یکی از این دستگاه ها عصای لیزری است که 3 نوع نور مادون قرمز را به بالا و پایین و جلو ساطع می کند و وقتی به مانع برخورد می کند به صدا تبدیل می شود.

1) زیر و بمی صورت اندازه شی را نشان می دهد.

2) بلندی صوت اندازه شی را تعیین می کند.

3) وضوح صوت طرح و زمینه را مشخص می کند و اگر زمینه سفت باشد صدا مشخص است واگر نرم باشد صدا مبهم است.

دستگاه های الکترُ سونیک که به دور سر  کودک نابینا وصل می شود و کودک از همان ابتدا آشنایی با محیط را به وسیله انواع صداهای دستگاه احساس می کند و به یاد می آورد.

اپتا کرن دستگاهی است که دارای دوربینی است که نوشته را تبدیل به امواج می کند و بالاخره ماشین خواندن kurzweil که توسط کامپیوتر نوشته ها تبدیل به صدا می شود.

استفاده از سیستم های تلویزیونی برای نابینایان نسبی با دوربین های مخصوص و دستگاه های بررسی و دقت که برای کودک و آموزگار در کلاس های درسی مخصوص انجام می شود و نیز آموزش کار و حرفه که نابینایان اعتماد به نفس پیدا کرده و خود را برای زندگی مستقلی آماده می کنند. طبق آمار وزارت آموزش و پرورش امریکا از سال 1985 تا 1986 یک سوم نابینایان طبق این روش آموزش دیده اند.

یکی از روش های آموزش الکترونیک طراحی سیستم های رایانه ای است که برای نابینایان عمل می کند و این سیستم ها طوری طراحی می شوند که هزاران کتاب را به صورت الکترونیکی و یا خط بریل و یا به صورت گویا در اختیار نابینایان قرار می دهند.

نمونه بریل دارای نمایشگر لمسی بریل, مبدل به خط نابینایی و سامانه کمک آموزشی گویا است.

برنامه های کامپیوتری و نرم افزارهایی هم برای نابینایان طراحی شده اند که شامل:

1- نرم افزار چاپگر بریل و یا ترجمه بریل

2- نرم افزار تشخیص حروف دیداری.

این دستگاه متون اسکن شده را تبدیل به اطلاعات قابل استفاده از طریق کامپیوتر می کند و به فرد این امکان را می دهد که با خروجی های صوتی مطالب را گوش دهد.

0

معمولاً تصور و تصویرسازی ذهنی و درک اجسام سه بعدی برای دانش آموزانی که هندسه می خوانند مشکل و سخت است. بنابراین استفاده از رایانه و نرم افزرهای شبیه سازی مانند نرم افزار Calques 3D  که در فرانسه طراحی شده است کمک بزرگی برای تصویرسازی ذهنی این اجسام خواهد بود.

calques 3dcalques 3d

calques 3dcalques 3d

0

تفاوت های اختلال یادگیری با کندذهنی

نیاز به یادگیری به طور طبیعی در نهاد بشر وجود دارد. انسان از اوایل دوران کودکی این نیاز را در خود احساس می‌کند و می‌خواهد به اسرار دنیای اطراف خود پی ببرد تا در این روند از کیفیت وجود خود آگاه ‌شود.

او یاد می‌گیرد که باید حرکت کند،راه برود، گوش بدهد، بیندیشد، سخن بگوید، بخواند و بنویسد. این یادگیری ممکن است بدون مشکل حاصل شود، اما برخی عوامل، سبب یادگیری یا اختلال در یادگیری می‌شود.

تجربه‌های متخصصان بالینی نشان می‌دهد همکاری نکردن والدین و اولیای مدرسه یکی از مهم‌ترین مشکلات در درمان این کودکان است که به طور جبران‌ناپذیری بر راهکارهای درمانی تاثیر نامناسب می‌گذارد. معمولا علت این عدم همکاری، نداشتن اطلاعات لازم درباه اختلال و نگرش نامناسب نسبت به کودکان مبتلاست.

سال 1963 ساموئل کرک، برای کودکانی که به عنوان آسیب‌دیده خفیف، کندآموز، نارسا‌خوان یا ناتوان از نظر ادراکی، نامگذاری می‌شدند، اصطلاح کلی «ناتوانی یادگیری» را پیشنهاد کرد زیرا هر یک از آن عناوین در توصیف دقیق و درست مشکل آنها با محدودیت‌هایی همراه بودند. البته در نهایت سال 1994 اصطلاح اختلالات یادگیری برای بیان مشکل این کودکان پذیرفته و ارائه شد.

بنابراین طبقه‌بندی اختلالات یادگیری به نقایصی در کودک یا نوجوان در زمینه کسب مهارت‌های مورد انتظار خواندن، نوشتن، تکلم، گوش دادن، استدلال یا رضایت اطلاق می‌شود و کودک مبتلا، از این لحاظ نسبت به کودکان هم سن و دارای ظرفیت هوشی مشابه، در سطح پایین‌تری قرار دارد. این اختلال ذاتی است و درون خود فرد وجود دارد و ممکن است با سایر معلولیت‌ها مانند آموزش ناکافی یا نامناسب، تفاوت‌های فرهنگی و... همراه باشد ولی نمی‌تواند در نتیجه این عوامل یا شرایط باشد.

کودکان دارای اختلالات یادگیری معمولا در تمام جنبه‌های زندگی، ظاهری عادی دارند ولی پیشرفت تحصیلی آنها یک یا دو پایه تحصیلی عقب‌تر از سایر کودکان است. با این همه ممکن است کودکان مبتلا به اختلال یادگیری در تمام دروس ضعیف نباشند.

به طور مثال ممکن است در خواندن مشکل داشته باشند ولی در درس ریاضی مشکلی نداشته باشند. این کودکان با تلاش زیاد، توجه بیشتر یا انگیزه بالا خود به خودی بهبود نمی‌یابند و برای یادگیری نیاز به کمک دارند.

0

1.  در شرطی سازی کلاسیک رفتار پاسخ گر داریم اما در شرطی سازی کنش گر رفتار کنش گر داریم.

2. به علت وجود رفتار پاسخ گر در شرطی سازی کلاسیک، آزمودنی نسبت به محرک شرطی می شود و پاسخ می دهد، اما در شرطی سازی کنش گر به خاطر وجود رفتار کنش گر آزمودنی خود به خود اقدام به انجام دادن رفتاری می کند و به وسیله رفتارهای ما کنترل می شود.

3. یکی از مهم ترین تفاوت ها این است که در شرطی سازی کلاسیک آزمودنی منفعل است به خلاف شرطی سازی کنش گر که آزمودنی در این صورت فعّال است.

4. در شرطی سازی کلاسیک فقط رفتارهای ساده را می توان به آزمودنی آموزش داد به خلاف شرطی سازی کنش گر که قابلیّت آموزش رفتارهای پیچیده وجود دارد.

5. در شرطی سازی کلاسیک اصلا رفتار جدیدی را یاد نداده ایم زیرا آزمودنی همان رفتارهایی که از روی غریزه انجام میداده را الان هم انجام می دهد ولی در کنش گر شاهد وقوع رفتار جدید هستیم. مثلا متوانیم به آزمودنی پرش های مختلف و یا حرکت از داخل حلقه آتش را آموزش دهیم.

6. یکی از اصول شرطی سازی تقویت است. تقویت در شرطی سازی کلاسیک یعنی همراهی محرک های طبیعی و شرطی اما در شرطی سازی کنش گر، تقویت به تشویق آزمودنی است و در مقابل آن تنبیه است.

0

تأثیر بازی‌های دسته جمعی در کودکان

بازی‌های دسته جمعی در کودکان، تأثیر بسزایی در یادگیری سریع و هوشآن‌ها دارند و این امکان را ایجاد می‌کنند که از رفتار دیگران الگوبرداری کنند و مهارت‌های جدیدی را نیز بیاموزند. علاوه بر این، به کودک امکان برقراری یک رابطه دوستانه با همبازی‌هایش را می‌دهد. کودکان زمانی که در کنار هم با یکدیگر بازی می‌کنند، از هم می‌آموزند و همین نکته باعث می‌شود درباره خود و محیط اطرافشان شناخت بیشتری پیدا کنند. همچنین اجازه کشف کردن، تجربه و تحلیل کردن، بیان افکار، توسعه مهارت‌ها، برقراری ارتباط، شاد بودن و … را به آن‌ها می‌دهد.از نظر روان پزشکان و مربیان آموزشی بهتر است کودک از سن کم روابط اجتماعی را در جمع هم سن و سال‌های خود بیاموزد؛ به همین خاطر است که اغلب پیشنهاد می‌شود کودکان را به خانه بازی ببرند.

در خانه بازی کودک بالونیا؛ کودکان باید بازی‌های مناسب و آموزنده‌ای را یاد بگیرند و از این طریق می‌توانند با محیط اطراف خود ارتباط برقرار کنند. کودکی دوران بسیار مهم و تأثیرگذاری است که اهمیت آن در بزرگ‌سالی توسط بسیاری از روانشناسان بزرگ تأیید شده است. مکان‌هایی مانند خانه بازی کودک علاوه بر امنیتی که دارند، با توجه به نیاز کودکان امکانات خوبی را هم برای آنان فراهم می‌کنند. پلی هوس یا خانه بازی کودکان در سراسر دنیا بسیار معروف است و سرمایه گذاری‌های کلانی نیز روی آن‌ها انجام می‌گیرد. کودکان در محیطی که با توجه به خواسته‌ها و نیازهای آنان طراحی شده است، با افرادی که هم سن و سال خودشان هستند وقت می‌گذرانند و این نکته علاوه بر اینکه می‌تواند اوقاتی خوش برای آنان بسازد، اعتماد به نفس و قوه حضور در اجتماع آن‌ها را نیز تقویت می‌کند. بازی‌ها و سرگرمی‌هایی که برای رشد شناختی و اجتماعی آنان سازگار هستند نیز در این مجموعه‌ها تدارک دیده می‌شوند.

نقش خانه بازی در پرورش هوش کودکان

بازی‌های گروهی در خانه بازی کودک نقش به سزایی در کمک به رشد خلاقیت کودکان دارند و کودک در نقش‌های متفاوت تجربه‌های جدیدی را کسب می‌کند و حس مسئولیت پذیری در او افزایش می‌یابد که به رشد مهارت‌های کودک بسیار کمک می‌کند. بازی می‌تواند به تقویت رشد مغزی و پرورش هوش کودک نیز کمک کند تا بتواند بهتر انرژی خود را بیرون بریزد. کودک می‌تواند احساسات خود نظیر ترس، نگرانی، شادی، رنج و … را آن‌طور که دوست دارد بیان کند.

کودک با بازی گروهی یاد می‌گیرد که با خلاقیت سعی در برنده شدن داشته باشد و حس رقابتی را در ذهن خود پرورش دهد. با پیروزی در بازی، حس قدرتمند بودن را درک می‌کند و با شکست برای برنده شدن می‌کوشد. در همه جا و همه بازی‌ها، نوبت را در بازی گروهی یاد می‌گیرد و احترام به دیگران را به خوبی درک می‌کند. کودک چندین حس را نظیر شادی، غم، احترام و روابط اجتماعی را تجربه می‌کند که این موضوع اهمیت بازی را نشان می‌دهد.