نظریه روانشناسی ویلیام شلدون
ویلیام شلدون روانشناس نامدار در سال 1899 در آمریکا به دنیا آمد و سالهای اول زندگی را با پدرش، که دانشمند طبیعی بود و به تغذیه و پرورش حیوانات میپرداخت، در روستا به سر برد. این سابقه در ذهن او و در نظریهاش درباره تأثیر عوامل زیستی و ارثی در رفتار آدمیان آثاری نمایان باقی گذاشت. پس از پایان تحصیلات مقدماتی و نیل به درجات لیسانس و فوقلیسانس سرانجام دکتری خود را در روانشناسی در سال 1928 از دانشگاه شیکاگو و درجه دکتری خود را در پزشکی در سال 1933 از همان دانشگاه به دست آورد.
شلدون در کنار مدرک دکترای پزشکی، دکترای روانشناسی هم گرفته بودوی دو سال برای مطالعه در روانپزشکی به خارج از امریکا رفت و بیشتر این مدت را در زوریخ (سوئیس) با کارل یونگ (Carl Gustav Jung) گذراند؛ ضمناً با فروید (Sigmund Freud) و کرچمر (Kretschmer) نیز تماس و آشنایی پیدا کرد. در بازگشت به آمریکا، در 1936، نخست در دانشگاه شیکاگو و بعد در دانشگاه هاروارد به تدریس و تحقیق پرداخت. در دانشگاه هاروارد با استیونس متخصص روانشناسی تجربی همکاری پیدا کرد. در سال 1947 به دعوت دانشکده پزشکی دانشگاه کلمبیا به آنجا رفت و به کار مشغول گردید و مانند سلف خود، جرج درپور که از پیشوایان پزشکیْسرشتی است، به مطالعه ارتباط میان بیماریهای بدنی با چگونگی ساختمان بدن پرداخت.
مبنای تئوریک و پارادایم مورد تعلق شلدون
ویلیام شلدون، پیوند میان ساختمان بدنی و صفات شخصیت را مورد بررسی قرار داده است.
به نظر شلدون، یک ساختمان فرضی بیولوژیک در انسان وجود دارد که آن را تیپ مورفوژنی (morphogenotype) یا تیپ بیولوژیک مینامند. این ساختمان فرضی در واقع زیربنای ساختمان جسمی است که ما آن را میبینیم و تیپ ساختمانی نام دارد. تیپ مورفوژنی نهتنها نحوه شکلگیری و تکامل جسمانی را تعیین میکند، بلکه در شکل دادن به رفتار نیز اهمیت فراوان دارد.
نظریه سرشتی در شخصیتشناسی
در کتب روانشناسی شخصیت، نظریه شلدون را در کنار نظریه کرچمر جزء نظریات سرشتی طبقهبندی میکنند.
شلدون تمام عمر خود را صرف تحقیق و بررسی نظریه سرشتی کرد. نظریه شلدون مانند رویکرد بقراط، صفات یا خصوصیات شخصیت را عمدتاً ثابت در نظر میگیرد یعنی صرفنظر از شرایطی که در آنها قرار داریم ثابت هستند و تغییر نمیکنند.
او شکل بدن انسان را بیانگر شخصیت او میدانست. طرح تنریختی او از سه نمونه زیر تشکیل مییابد:
1) اندرمورف(Endomorph)؛ اندرموفها را افراد چاق و فربه، کوتاهقد و شکم برآمده تشکیل میدهند.
2) مزومورف(Mesomorph)؛ افراد عضلانی و ورزیده،
3) اکتومورف(Ectomorph)؛ افراد بسیار لاغر، باریک اندام و استخوانی.
شلدون پس از طرح ویژگیهای بدنی به بررسی صفات شخصیت پرداخت و در نتیجه آزمایشهای فراوان و همبستگی ویژگیهای روانی و تنریختی صفات شخصیت را در سه گروه روانی که در ادامه ذکر خواهند شد مشخص کرد.
شلدون معتقد بود ساختمان سرشتی انسان، اصلیترین عامل تعیینکننده و در واقع مهمترین علت بروز و تکامل رفتار بشر است. او پس از مقایسه و ارزیابی چندین هزار عکس دانشجویان کالج پسرانه آمریکا نتیجه گرفت که در تمام انواع مختلف جسمانی سه عامل قابل مشاهده است، بنابراین اختلافهای موجود در شخصیت را به آنها نسبت داد. تئوری او بر اساس این واقعیت است که در جنین انسان سه لایه آندودرم، مزودرم، اکتودرم وجود دارد و دستگاه هاضمه و احشاء از آندودرم، استخوانها و عضلات از مزودرم و پوست و دستگاه عصبی از اکتودرم مشتق است.
شلدون معتقد بود که هر یک از این انواع روحیه و مزاج خاصی دارند. او مزاجهای شخصیتی را از میان 650 صفت که از قدیم تا به حال در نوشتههای روانشناسی موجود بود برگزید و از بین آنها 50 صفت مشترک را انتخاب و سپس یکسال عدهای را تحت مشاهده آورد تا بفهمد کدامیک از این صفات مشترک در آنها وجود دارد و همبستگی این صفات با هم چگونه است. او آن 50 صفت را در سه صفت کلی خلاصه کرد: وسیروتنیا، سوماتونیا، سربروتونیا. در مطالعات او ضریب همبستگی بین آندومورفی و سیروتونیا، 79 درصد، بین مزومورفی و سوماتوتونیا 182 درصد و میان اکتومورفی و سربروتونیا 83 درصد بوده است.
کار شلدون کاری عظیم بود که ده سال به طول انجامید و در ضمن آن چهار هزار نفر معاینه شدند و شامل دو نوع طبقهبندی جسمانی و روانی و رابطه برقرار کردن بین آنها بود.
شخصیتهای سهگانه (آزمون خلق سنج)
1. شخصیت ویسروتونیایی(Viscerotonia)؛ افرادی را در برمیگرفت که لذتطلب، خونسرد، عشرتطلب بودند؛
2. شخصیت سوماترتونیایی(Somatotonia)؛ به کسانی گفته میشد که فعال و پویا، جدی و وظیفهشناس بودند؛
3. شخصیت سربروتونیایی(Cerebrotonia)؛ افرادی را شامل میشد که حساس، نگران و خوددار در کارها بودند.
شلدون به هر یک از این دسته صفات نیز نمره 7 (بالاترین) و 1 (پایینترین) ویژگی را تعیین نمود. یعنی، اگر ترتیب: ویسروتونیا، سوماتوتونیا و سربروتونیا را در نظر بگیریم، کسی که در هر سه ویژگیهای شخصیت متوسط است نمره 4-4-4 میگیرد، ولی آنکه در ویژگی ویسروتونیایی بالاترین و در سوماتوتونیایی متوسط و در سربروتونیایی کمترین ویژگی را داشته باشد، نمره صفات شخصیت او 7-4-1 میشود.
او با پیروی از روش تحلیل عاملی اسپیرمن سعی کرده ارتباط عناصر ساختمانی (مورفولوژیک) بدن با مزاج و خصایص روانی مربوط به این مزاجها را به شیوه آماری معلوم سازد.
شلدون ادعا کرد که میتوان بر اساس احتمالات آماری پیشگویی کرد که میزان جرم ستبرتنان چهار برابر کشیدهتنان باشد. بزهکاران و الکلیها نیز ویژگیهای جسمانیشان به ستبرتنان (افراد ماهیچهای و ورزشکار) شبیه است.
ایشان با سه گروه فوق و صفاتی که هر گروه دارند و باید در نظریه سرشتی شلدون درباره شخصیت مطالعه شوند، آزمونی به نام "خلقسنج" یا مقیاس "ویژگیهای روانی" ساخت.
لازم به ذکر است که پژوهشهای دقیق بعد از شلدون از نظریه تیپهای بدن و خصوصیات شخصیت که وی آنها را مطرح کرد، حمایت نکرده است.
- لینک منبع
تاریخ: دوشنبه , 24 بهمن 1401 (01:17)
- گزارش تخلف مطلب