امروز جمعه 02 آذر 1403 http://shadi.cloob24.com
0

اگرچه پرلز نظر چندان مساعدی نسبت به تکنیک ندارد ولی می­توان تکنیک‌های گشتالت­درمانی را تا حدودی حول دو محور رفتاری یعنی "قواعد" و "طرح‌ها" تشریح کرد. قواعد، وسیله موثری برای وحدت­بخشی به فکر و احساس به مراجع ارائه می­دهند. قواعد، برای کمک به مشاور تدوین شده­اند تا با استفاده از آنها مقاومت‌ها را از بین ببرد و فرایند بلوغ شخصی را تسهیل کند. قواعد، معمولا ارزش شوک­دهی قابل‌ملاحظه­ای دارند و راه‌های ممانعت مراجع را از به تجربه درآوردن خود و محیط به او نشان می­دهند. قواعد مورد نظر در گشتالت­درمانی به این شرح‌اند:

1. قاعده زمان حال: رفتار و احساسات مراجع در زمان حال و موقعیت جاری مورد تاکید قرار می­گیرد.

2. قاعده من و تو: سعی می­شود مراجع به وجود دو قطب فرستنده و گیرنده پیام توجه کند و در تماس و گفتگوی رسا و بی­واسطه­ای قرار گیرد و به جای آنکه درباره فرد دیگری با درمانگر گفتگو کند، آن فرد را مستقیما مخاطب قرار دهد.

3. قاعده ممنوعیت شایعات بی­اساس و بدگویی: این قاعده، موجب بالا بردن سطح احساسات و جلوگیری از اجتناب می­شود. در این قاعده، مراجع وادار می‌شود تا به جای آنکه درباره فردی که در جلسه حاضر است اظهاراتی بکند، او را مستقیما مخاطب قرار دهد.

4. آگاهی مستقیم: به‌طور ساده می­توان گفت که سوالات مستقیم، بر آگاهی مراجع از حالا و چگونگی تاکید می­کند: چگونه از وضعیت خود آگاهی داری؟ چگونه عصبانی هستی؟ دستان شما چه می­کنند؟

5. شخصی کردن ضمایر: تو، حرف می­زنی یا او، حرف می­زند. از جمله راه‌هایی است که مردم بدان وسیله خود را از تجاربشان مجزا می­سازند. مثلا ممکن است کسی بگوید "مطمئنا اینجا گرم است." یا "تو می­توانستی بفهمی که او واقعا عصبانی بود". مشاور گشتالتی از مراجع می­خواهد که جملات خود را دوباره بسازد؛ "من خیلی گرمم است." "من می­توانستم بفهمم که او واقعا عصبانی بود." در این صورت، مراجع آگاهی بیشتری از تجربیات خود کسب می‌کند و بهتر قادر خواهد بود که آنها را در تجربیات کلی خود یکپارچه نماید.

6. سوال نشود: با دقت گوش دادن باعث می­شود بفهمیم که سوال­کننده به دنبال کسب اطلاعات نیست بلکه از بیان مطالب اجتناب می­کند. مشاور به مراجع پیشنهاد می­کند "جمله­ای را که در پشت آن سوال است" بیان کند. بنابراین مجددا مراجع را رو در روی بخش انکار­شده قرار می­دهد.

7. رویا: براساس نظر پرلز، رویا نوعی فرافکنی شخص است و بخش‌های مختلف رویا نیز نشان­دهنده جنبه­های گوناگون وجود شخص هستند. درمانگر در هنگام کار با رویاها، از مددجو می­خواهد تا رویای خود یا بخشی از آن را با استفاده از افعال زمان حال و آن‌چنانکه گویی هم‌اکنون اتفاق افتاده است، بازگو کند. بعد از آنکه رویا یا بخشی از آن به وسیله مددجو بازگو شد، درمانگر از وی می­خواهد تا بخش‌هایی از آن را به نمایش درآورد و این عمل را با گفتگو بین این بخش‌ها انجام دهد. بعضی از درمانگران هنگام کار با رویاها، از فنون نقش­گذاری روانی (روان­نمایشی) استفاده می­کنند و طی آن، اعضای گروه(متشکل از مددجویان دیگر) مطابق با آنچه مددجویی که رویا دیده می­گوید، رویای وی را به نمایش می‌گذارند. کتاب پرلز تحت عنوان "گشتالت­درمانی" به معرفی کارهای دقیقی که در زمینه رویا انجام گرفته است، می­پردازد.

0

ویلیام شلدون روان‌شناس نامدار در سال 1899 در آمریکا به دنیا آمد و سال‌های اول زندگی را با پدرش، که دانشمند طبیعی بود و به تغذیه و پرورش حیوانات می‌پرداخت، در روستا به سر برد. این سابقه در ذهن او و در نظریه‌اش درباره تأثیر عوامل زیستی و ارثی در رفتار آدمیان آثاری نمایان باقی گذاشت. پس از پایان تحصیلات مقدماتی و نیل به درجات لیسانس و فوق‌لیسانس سرانجام دکتری خود را در روان‌شناسی در سال 1928 از دانشگاه شیکاگو و درجه دکتری خود را در پزشکی در سال 1933 از همان دانشگاه به دست آورد.

شلدون در کنار مدرک دکترای پزشکی، دکترای روان‌شناسی هم گرفته بودوی دو سال برای مطالعه در روان‌‌پزشکی به خارج از امریکا رفت و بیشتر این مدت را در زوریخ (سوئیس) با کارل یونگ (Carl Gustav Jung‏) گذراند؛ ضمناً‌ با فروید (Sigmund Freud) و کرچمر (Kretschmer) نیز تماس و آشنایی پیدا کرد. در بازگشت به آمریکا، در 1936، نخست در دانشگاه شیکاگو و بعد در دانشگاه هاروارد به تدریس و تحقیق پرداخت. در دانشگاه هاروارد با استیونس متخصص روان‌شناسی تجربی همکاری پیدا کرد. در سال 1947 به دعوت دانشکده پزشکی دانشگاه کلمبیا به آنجا رفت و به کار مشغول گردید و مانند سلف خود، جرج‌ درپور که از پیشوایان پزشکیْ‌سرشتی است، به مطالعه ارتباط میان بیماری‌‌های بدنی با چگونگی ساختمان بدن پرداخت.

0

اصولا مسایل نگران کننده این دروه به این تغییرات و تحولات بستگی ندارد بلکه تابعی از درک نادرست والدین و یا حتی خود نوجوان از تغییرات رشدی خود است.
مهمترین ویژگیهای رشد در این دوران به این ترتیب است:
یکی از مهم ترین تغییرات این دوره بلوغ است در این دوره رشد سریع جسمانی و رسش جنسی به دوره کودکی پایان می دهد و نوجوان را به بزرگسالی نزدیک می کند. هورمون های مردانه (تسترون) و زنانه (استروژن و پروژسترون) از این سن بیش از پیش ترشح می شود.
عواملی در بلوغ فرد که معمولا از 8 تا 14 سالگی است(در هر دو جنس) تاثیر دارد که می توان به این موارد اشاره کرد:
الف) جنس: بلوغ در دختران یک تا دو سال زودتر است.
ب) وراثت: فردی ممکن است رسش زودتر جنسی را از پدر و مادر ش به ارث ببرد.
ج) عامل جفرافیایی: مثلا مطالعات نشان داده بلژیکی ها زودتر از لهستانی ها بالغ می شوند.
د) روابط عاطفی: که هر چه گرم تر باشد بلوغ دیرتر اتفاق می افتد.
ه) وضعیت تغذیه: که هر چه بهتر باشدیک تا دو سال، بلوغ زودتر اتفاق می افتد و...

0

مقدمه

بشر به حکم طبیعت و نیازهایش پیوسته با انسان های دیگر در ارتباط است و کیفیت روابط او به حدی مهم است که کیفیت زندگی اش را مشخص می سازد.همانطور که رگ ها وسیله ی تغذیه و رشد بدن هستند رابطه های انسان نیز ابزار رشد شخصی، شغلی و اجتماعی او محسوب می شوند (به پروژه.احمد،1375).

اگر همه رابطه هایی که یک فرد از کودکی تا بزرگسالی با دیگران برقرار می کند را در نظر مجسم کنیم اثر آن ها را بر ترقی و تکامل او روشن تر می بینیم و تردید نمی کنیم که این دادوستدهای انسانی در ایجاد شادی و پیروزی یا غم و بازماندگی فرد و اجتماع نقش بزرگ و اساسی بر عهده دارند. (به پروژه.احمد،1375).اثر و اهمیت رابطه و آگاهی از این کیفیت رابطه های هرکس، کیفیت زندگی او را تعیین می کند. مارا مشتاق می سازد که بدانیم رابطه سالم و سازنده چه ویژگی هایی دارد.علاقه ما به همراه اعضای خانواده،، اقوام ونزدیکان مخصوصا ترس از جدایی های ناخواسته، این دانش را ضروری تر می سازد.داشتن این آگاهی ضروری است چون با به کار گیری آن بهتر می توانیم با مردم و افرادی که دوستشان داریم ارتباط مطلوب و ثمربخش برقرار سازیم. (به پروژه.احمد،1375)

واکنش کودک نیز رفتار والدین را تحت تاثیر قرا می دهد. بعلاوه کودکان یک خانواده، افراد متفاوتی هستند و در مقابل سبک تربیتی معینی واکنش یکسان نشان نمی دهند. حتی اگر والدین فنون تربیتی خود را به طور یکسان به کار ببرند، کودکان همگام با بزرگ شدن، کاملاً متفاوت خواهند. در روابط والدین- فرزندان، چه در درون یک خانواده و چه در بین خانواده ها، تفاوتهای زیادی وجود دارد. بنابراین، در بین تعداد زیادی از روابط، هر رابطه والدین- فرزندی منحصر به فرد خواهد بود. به علاوه موقعیتها تغیر می کند: آنچه در یک بافت موثر واقع می شود، ممکن است در بافت دیگری شکست بخورد. در واقع، به نظر می رسد که اساس، رابطه والدین- فرزند است. آنها در کنشهای متقابل خود، به سازشهایی می رسند که نیازها و خواستهای متقابل را منعکس می کنند(وندر زندن، ترجمه گنجی، 1383)

0

حرکت، زمان و خستگی سنجی از دستاوردهای گیلبرت­هاست که بر تولید و محیط کار اثری انکار ناپذیر داشته است. با این حال نام او به دلیل ارایه دانش حرکت­سنجی در یادها مانده است.

سامانه­ های مدیریت: امروزه از واژه سامانه با معنای متفاوتی یاد می­شود، اما در زمان و آثار گیلبرت از آن واژه فقط یک مفهوم مورد نظر بود: روشی منظم و مقرر با همه جزییات برای انجام کارها.

اگر بخواهیم تکیه کلامی برای گیلبرت بیابیم، بی­تردید آن عبارت«یک بهترین راه»است. گیلبرت از پیروان پر و پا قرص دیدگاه های تیلور در مورد مسئولیت­های مدیریت است که عملی ساختن آنها را وجهه همت خویش قرار داد.

حرکت­سنجی: گیلبرت در مورد اهمیت موضوع حرکت سنجی تردیدی به خود راه نداد. «هیچ اسرافی در جهان از هر نوع که باشد، با ضایعات ناشی از راهنمایی­های غلط، بیهوده، و حرکات غیر لازم برابری نمی­کند». مجموع حرکات جدید باید از ابتدا به کارآموزان آموخته می­شد. از اول به آنان نباید اجازه داده می­شد روشهای غلط یا ناکارآمد را از کسانی فرا گیرند که به استفاده از آنها عادت کرده بودند. در عین حال معلوم شد که آموختن شیوه­های جدید انجام کار با آدم­های قدیمی سخت دشوار است. بعلاوه او می­گوید که تازه به مراحل اولیه حرکت سنجی، کشف وظیفه­بندی بهترین حرکت دست یافته است.

0

مدلهای پیش بینی کننده در شرایطی که تغییر و تبدیل تند و شدید رخ نمی دهد و امور کم و بیش به روال و روند گذشته مداومت دارند و همچنین در فاصله زمانی نسبتا کوتاه قابل استفاده هستند.

مدلهای تشریح کننده به تشریح عمل و نفوذ عوامل دست اندر کار می پردازند.

جانستون مدلهای برنامه آموزش و پرورش را با توجه به دو دیدگاه تقسیم بندی کرده است:

1- انواع مدلها با توجه به سطح آموزش و پرورش

2- انواع مدلها با توجه به مبنای ریاضی آنها

مدلها با توجه به سطح آموزش و پرور:

1- سطح واحد آموزشی

2- سطح سیستم یا پاره سیستم آموزشی

2- سطح سیستم آموزشی در ارتباط با توسعه ی اقتصادی

0
نوشه شده توسط: حسین ضرغامی

نوشته حاضر بخش کوتاهی از کار علمی اینجانب با همین عنوان می باشد.

سالخوردگی جمعیت[1] یک موضوع نسبتا جدید در حوزه جمعیت‌شناسی است و توجهات رو به گسترشی را به خود جلب کرده است. با اینکه سالخوردگی افراد همیشه وجود داشته و از ابتدای تاریخ افراد زیادی بوده‌اند که به سنین سالخوردگی و پیری می‌رسیده‌اند، اما سالخوردگی جمعیت که در آن بخش قابل توجهی از جمعیت در سنین پیری (در اینجا منظور سنین 60 ساله و بیشتر است) قرار می‌گیرند، تنها در نیم قرن اخیر در بیشتر کشورهای توسعه‌یافته به وقوع پیوسته و بسیاری از کشورهای در حال توسعه، امروزه در حال تجربه آن هستند یا در آینده (نزدیک یا دورتر) تجربه خواهند کرد. سالخوردگی جمعیت بیش از هر چیز معلول 2 عامل جمعیت‌شناختی و تغییرات آن بوده است: اول؛ کاهش باروری و تداوم آن در یک دوره‌ی نسبتا طولانی‌مدت و دوم؛ کاهش مرگ و میر یا افزایش امید زندگی. در کنار این دو عامل، مولفه سوم جمعیتی یعنی مهاجرت هم می‌تواند نقش تعیین کننده‌ای در سالخوردگی جمعیت به ویژه در سطح منطقه‌ای و نواحی مختلف یک کشور داشته باشد.

نگاهی به هرمهای سنی جمعیت کشورهای مختلف می‌تواند چشم‌اندازی از وضعیت سالخوردگی آنها را به صورت کلی نمایان سازد. کشورهایی که رأس هرم سنی[2] آنها از نسبت بیشتری برخوردار باشد، بیشتر درگیر سالخوردگی جمعیت هستند. البته یک نکته مهم را باید در نظر داشت و آن اینکه تصویر سالخوردگی در یک سطح کلان مثل کل کشور، ممکن است تفاوتهای جدی و عمیقی با آنچه بین مناطق و نواحی مختلف آن وجود دارد، داشته باشد. مثلا، می‌توان متصور شد که وضعیت سالخوردگی در یک شهر با روستای نزدیک آن کاملا متفاوت باشد.

افزایش سن و فرایند سالخوردگی به خودی خود می‌تواند مسایل و چالشهای مهمی را به دنبال داشته باشد. هر چند، نمی‌توان و نباید سنین پیری را الزاما مترادف با کاهش سلامتی و یا افزایش ناتوانی دانست (تصوری که عموما وجود دارد) ولی روند رو به افزایش سالخوردگی مسایلی را در جنبه‌های مختلف اقتصادی، اجتماعی، بهداشتی، روانشناختی و... ایجاد می‌نماید. تغییراتی که در حوزه ارزشی و هنجاری جامعه رخ می‌دهد، می‌تواند به این مسایل دامن بزند. برای مثال، در گذشته افزایش سن غالبا به معنای افزایش تجربه و دانش افراد به حساب می‌آمد و اصطلاح ریش سفید در فرهنگ پارسی تا حدی دلالت بر همین معنا داشت، ولی امروزه و با این حجم اطلاعات و دانش روزافزون روند پیری با معنای تا حدی مخالف گذشته همراه است. تغییرات سریع و تغییر خود فرایند سالخوردگی به همراه افزایش سن و دیگر موضوعات مرتبط با سنین پیری، برخی درک‌ها و پنداشته‌ها در مورد سالخوردگان را تغییر داده است، همچنین، کیفیت زندگی[3] آنها را عوض کرده و می‌طلبد که موضوعات مرتبط با سالخوردگی جمعیت بیش از آنچه هست، مورد توجه قرار گیرد.

تغییرات شگرفی در وضعیت جمعیت‌شناختی کشورهای مختلف از یک قرن اخیر و به ویژه در دهه‌های اخیر رخ داده و در حال وقوع است. مجموعه تحولاتی که عمدتا تحت عنوان انتقال جمعیتی مطرح و تئوریزه شده‌اند. سالخوردگی جمعیت هم یکی از این تحولات می‌باشد که هر چند در نظریه انتقال جمعیت به آن توجهی نشده است و لی در روند انتقال جمعیت[1] آن دسته از کشورهایی که مراحل انتقال را طی کرده‌اند، به وقوع پیوسته است. از این تغییرات در ساختار سنی با عنوان انتقال سنی[2] نیز یاد شده است (مشفق و میرزایی 1389). برخی جامعه شناسان و پیری‌شناسان همچون پترسون[3]، با توجه به تغییرات ساخت سنی برخی جوامع و سالخورده شده جمعیت آنها با عنوان خاکستری شدن جمعیت[4] یاد کرده‌اند و آن را ثمره دو عامل در روندهای طولانی‌مدت جمعیت دانسته‌اند: اول،؛ تمایل خانواده‌ها به داشتن فرزند کمتر و دوم؛ زنده‌ ماندن افراد بیشتر. این تغیرات اهمیت زیاد و بیشماری برای آینده جمعیت دارد (Giddines 2005).

در کشور ما ایران، نیز توجه به بحث سالخوردگی جمعیت بیش از پیش برانگیخته شده است و با توجه به روندهای آینده، انتظار افزایش این توجه می‌رود. در آخرین سرشماری کل کشور (سرشماری 1385) درصد افراد بالای 60 ساله به حدود 3/7 درصد از کل جمعیت رسیده که حکایت از افزایش آن نسبت به دوره‌های قبل دارد. در واقع، جمعیت کشور برای اولین بار در تاریخ مستند جمعیتی خود، از دهه 1370 از حالت جوانی خارج و به جمعیت رو به سالخوردگی تبدیل شد. با این همه، زمانی که به سطوح خردتر نگاه می‌کنیم، تفاوت زیادی بین مناطق مشاهده می‌کنیم. یکی از این تفاوتهای قابل توجه بین مناطق شهری و روستایی کشور دیده می‌شود. در همان سرشماری یاد شده، درصد سالخوردگان روستایی به حدود 3/8 درصد جمعیت می‌رسد در حالیکه درصد متناظر برای مناطق شهری در حد 8/6 درصد است. بنابراین، سیمای روستایی کشور بسیار بیش از مناطق شهری سالخورده می‌باشد به گونه‌ای که می ‌توان صحبت از طلوع خاکستری در جوامع روستایی کشور داشت. مجددا باید یادآوری شود که به نظر می‌رسد بین مناطق مختلف روستایی کشور به ویژه در مناطق مختلف آب و هوایی و مناطق با سطوح متفاوت توسعه تفاوت وجود دارد. برای مثال، نسبت سالخوردگی در استان خراسان رضوی 4/7 می‌باشد که این نسبت برای مناطق شهری 6/6 و برای مناطق روستایی 2/9 برآورد می‌شود.

مهمترین عاملی که باعث تفاوت در سطح سالخوردگی مناطق شهری و رستایی کشور می‌شود، مهاجرت است. عموم مهاجرتها به صورت روستا-شهری و در سنین فعالیت رخ می‌دهد و این را از روی علت اصلی مهاجرتها که برای مردان دستیابی به یک شغل مناسب و برای زنان تبعیت از همسر می‌باشد، می‌توان استنباط کرد. عللی چون هزینه‌های بالای زندگی در شهرها و اقامت طولانی‌مدت در روستا باعث می‌شود که افراد مسن کمتر میل به مهاجرت داشته باشند. نتیجه کلی این روند، افزایش سهم سالخوردگان از کل جمعیت روستایی و به دنبال آن ایجاد محیط سالخورده روستایی می‌باشد.

تجربه سالخوردگی در روستا می‌تواند یک رویکرد متناقض را برانگیزاند. از یک طرف، روستاها در مجموع، از جهت توسعه‌یافتگی در سطح پایین‌تری از شهرها قرار دارند و در این بین سالخوردگان و به ویژه زنان سالخورده جزو محروم‌ترین اقشار جامعه به شمار می‌روند. تنهایی، وابستگی‌های اقتصادی و تا حدی فیزیکی، می‌تواند یک عنصر تعیین‌کننده در زندگی سالخوردگان باشد که از همین منظر، بر روابط والدین و فرزندان نیز اثرگذار است. مهاجرت فرزندان تشدید کننده این وضعیت می‌باشد و بحث وابستگی‌های عاطفی آنها، آسیب‌پذیری بیشتر آنها را در پی دارد.

از طرف دیگر، زندگی سالخوردگان در مناطق روستایی، مناطقی که عمدتا فاقد آلودگی‌های صوتی و زیستی و دیگر عوامل آزاردهنده هستند، می‌تواند به عنوان یک جنبه مثبت نگریسته شود. جوامع روستایی اغلب از جهت منابعی که سالخوردگان در شبکه‌های قوی خانوادگی و دوستان درگیر هستند، غنی پنداشته می‌شود (Keating and Philips 2008: 5). تحقیقاتی که تاکنون در مورد مسایل سالخوردگی از رویکردهای اجتماعی و جمعیت‌شناختی صورت گرفته یا در حال انجام است، غالبا به موضوع سالخوردگی به صورت کلی و عمدتا بر مبنای زمینه شهری پرداخته‌اند و کمتر عامل مکان را در مباحث خود مد نظر قرار داده‌اند. در حالیکه به نظر می‌رسد تفاوت جدی از جهت موضوعات مرتبط با سالخوردگان با درنظر گرفتن محیط زندگی آنها وجود داشته باشد.



[1]. Population Transition

[2]. Age Transition

[3]. Peterson

[4]. Graying of the Population



[1]. Population Ageing

[2]. Age Pyramid

[3]. Quality of life

0

معرفی نظریه هابرماس

نویسنده: سودابه قیصری

یورگن هابرماس اندیشمند معاصر آلمانی و در ردیف جامعه شناسان انتقادی است. این جامعه شناس متاخر منتقد بیشتر در سنت جامعه شناسی مارکسیستی کارکرده است. با این تفاوت که همانند همفکران خود(در موسسه مطالعات اجتماعی فرانکفورت)کسانی چون مارکوزه، آدرنو و... بیشتر توجه خود را صرف روبنای فرهنگی کرده است.

کارهای هابرماس همسو با نظریه مارکسیستی است، چراکه مارکس برای تحلیل جامعه سرمایه داری تاکید بیشتر بر زیر بنای اقتصادی که مشخصه آن کار یعنی کنش انسان با طبیعت است دارد ولی هابرماس در تحلیل خود به کنش ارتباطی یعنی کنش انسان با انسان پرداخته است. مارکس بر کار خلاقه یعنی پراکسی تاکید دارد ولی هابرماس بر کنش ارتباطی و زبان در ساختن کنش ها تاکید دارد.در این گزارش ما ابتدا شرح مختصر و بسیار درباره زندگی و اندیشه های هابرماس را بررسی می کنیم و سپس به اجمال با مقوله " بحران مشروعیت " در نظریات وی بحث را به پایان رسانده ایم.